باشگاه 5 صبحی ها
کتاب باشگاه 5 صبحی ها با یک روایت اصلی شروع می شود که رابین شارما در حین روایت درس ها و نکات مهم خود را به مخاطب یادآوری می کند. در داستان ما سه شخصیت اصلی ایفای نقش میکنند که این سه شخصیت یک کارآفرین افسرده و سرخورده یک هنرمند درمانده و در جست جوی خلاقیت و یک میلیاردر بسیار موفق هستند. این سه نفر در یک سمینار بهینه سازی فردی با یکدیگر آشنا می شوند. در این سمینار اتفاقات جالبی رخ می دهد و باعث می شود که سر صحبت بین این سه نفر باز شود. این صحنه مقدمه را برای ارتباط بین این سه نفر فراهم میکند و در نهایت میلیاردر موفق وقتی می بیند که این دو نفر تشنه تغییر و موفقیت هستند تصمیم میگیرد که رمز موفقیت خودش را به آن ها بگوید.
هوش هیجانی!
کتاب ببخش هر آنچه را نمی توانی فراموش کنی!
کارت های سه در پنج را از جیم گرفتم و شروع به نوشتن مواردی کردم که نیاز به بخشش داشت؛ هر مورد روی یک کارت. تمرکز بر آنچه بین قلب و مغزم برای اولین بار رخ داده بود، لازم بود… به خاطر آوردن اشخاص و آسیب های رسیده به من، همه را روی کارت ها نوشتم و بعد کارت ها را جدا کردم.
کارت ها را یکی یکی چیدم و با این کار توانستم تمام اتفاقاتی را که به طرز عمیقی در وجودم رخنه کرده بودند، به یاد بیاورم. جیم به من گفت آن ها را روی زمین در کنار هم بچینم و بعد به من یک دسته مکعب های قرمز رنگ بزرگ تر از کارت ها داد و گفت برای هر مورد خاص، بخشش داشته باشم. در نهایت با گذاشتن هر مکعب قرمز روی هر کارت، کار بخشش را انجام دادم. گاهی احساسات اجازه نمی دهد با دستورات الهی هماهنگ شویم. من هم به همین دلیل مکعب های قرمز را روی کارت ها گذاشتم تا عمل مقدس بخشش صورت گیرد. با این کار حس کردم مانند حضرت عیسی بخشش را انجام دادم، در حالی که قبلا فکر می کردم خیلی سخت یا حتی غیر ممکن است؛ اما عیسی مسیح این کار را برایم ممکن ساخت.