آخرین روز یک محکوم به اعدام به ترجمه پگاه فرهنگ مهر نشر یوشیتا
تمام مردم میخندند، دست می زنند و فریاد می کشند. در میان تمامی این انسان های آزاد که زندان بان ها هیچ کدام را نمی شناسند و با سرور به سمت محل اعدام می دوند، در این جمعیت سرها، که میدان را پر کرده اند، چند نفری هستند که دیر یا زود سرشان در کنار سر من در آن سبد خونین خواهند افتاد. بیش از یک نفر از آنان که برای دیدن سر من به آنجا می آیند، فردا برای سر خود روانه ی میداند خواهند شد. برای این موجودات فانی، در مکانی مشخص در میدان گرو، مکانی مهلک، تله ای وجود دارد. آنقدر می چرخند تا بالاخره به آنجا برسند.
آخرین نامه ی معشوق به ترجمه فاطمه حسین بیگ نشر آزرمیدخت
آزردگان به ترجمه فهیمه حصارکی نشر بهبود
پرنس و الکوفسکی می کوشد تا برنامه ازدواج آلیوشا و ناتاشا را برهم زند و میخواهد او را وادارد تا با پرنسس ثروتمند کاترینا ازدواج کند ، آلیوشا جوانی ساده دل اما دوست داشتنی است که آسان تحت تاثیر و اسباب دست پدرش می شود در پی نقشه پدرش آلیوشا عاشق کاترینا می شود اما همچنان عشق ناتاشا را در سینه حفظ کرده است این رمان دو نقطه محوری دارد یکی به دوست نزدیک و اینا و محبوب سابق وی ناتاشا می پردازد که خانواده اش را ترک گفته تا با هاشق تازه اش آلیوشا زندگی کند که فرزند پرنس و الکوفسکس است و فاقد خرد کافی است و امیدوار است با ازدواج با کاتیا که وارث ارثی عظیم است ازدواج کند.
آیا تو آن نیمه گمشده ام هستی؟ به ترجمه احمد طه ممدوح نشر نیک فرجام
مقابل همسر آینده ی خود نشسته اید. از نوع نگاهش پیداست که دلواپس است و شما همان طور که بر خطوط کلی چهره اش خیره شده اید، به آینده ی این ارتباط می اندیشید. میدانید که او قصد دارد با شما ازدواج کند. شما به او عشق می ورزید، حتی تصور اینکه روزی بدون او زندگی کنید برایتان دشوار است، اما تصور ازدواج با او ، شما را تا سر حد مرگ می ترساند. اگر با او پیمان زناشویی ببندید و بعدها متوجه شوید که با فرد دیگری سازگاری بهتری دارید، چه رخ می دهد؟ از کجا می توانید اطمینان بیابید که او واقعا همان گمشده ی شماست؟