قمار باز ترجمه جلال آل احمد نشر آزرمیدخت

75,000 تومان
در حالی که از قمارخانه بیرون آمدم، حس کردم که یک فلورین در جیب کوچکم تکان می خورد، به خودم گفتم: خوب، با آن می توانم شام بخورم. ولی پس از این که صد قدم رفتم، تغییر رای دادم و راهم را برگرداندم و همان فلورین را روی مانک گذاشتم این بار نوبت مانک بود راستی وقتی انسان تنها در مملکت بیگانه ، دور از وطن و دوستان خود و بدون این که بداند از کجا برای زندگیهمان روز خود را به مخاطره می اندازد و به قمار می گذارد، راستی احساس عجیبی سراپایش را فرا میگیرد! من بردم و وقتی بیست دقیقه بعد قمار خانه را ترک کردم، صد و هفتاد فلورین داشتم.

آخرین روز یک محکوم به اعدام به ترجمه پگاه فرهنگ مهر نشر یوشیتا

75,000 تومان
تمام مردم میخندند، دست می زنند و فریاد می کشند. در میان تمامی این انسان های آزاد که زندان بان ها هیچ کدام را نمی شناسند و با سرور به سمت محل اعدام می دوند، در این جمعیت سرها، که میدان را پر کرده اند، چند نفری هستند که دیر یا زود سرشان در کنار سر من در آن سبد خونین خواهند افتاد. بیش از یک نفر از آنان که برای دیدن سر من به آنجا می آیند، فردا برای سر خود روانه ی میداند خواهند شد. برای این موجودات فانی، در مکانی مشخص در میدان گرو، مکانی مهلک، تله ای وجود دارد. آنقدر می چرخند تا بالاخره به آنجا برسند.

و آنگاه هیچکس نماند به ترجمه محمد خیریان نشر یوشیتا

75,000 تومان
در همان لحظه که آنجا ایستاده بودنت صدایی از بالا شنیدند. صدای پای آرام و دزدانه ای از بالای سرشان به گوش می رسید. همگی آن صدا را شنیدند. آرمسترانگ بازوی بلور را گرفت. لومبارد انگشتش را به نشانه ی هشدار بالا برد و گفت : ساکت باشید و گوش کنید. بار دیگر آن صدا به گوش رسید.

قلب سگ اثر میخاییل بولگاکوف نشر یوشیتا

75,000 تومان
نویسنده این کتاب را چند ماه پس از مرگ لنین نوشت و تمثیل برنده ای است درباره انقلاب روسیه. سگ

قمار باز اثر فئودور داستایوفسکی نشر ملینا

75,000 تومان
قمار باز یکی از آثار در خور و ممتاز داستایوفسکی است که در سن 45 سالگی وی نگاشته شده است

سرزمین گوجه های سبز به ترجمه محمدرضا صامتی نشر سفیر قلم

70,000 تومان
هر زمان که مادر با کمربند لباس اش کودک را به صندلی می بندد، هر زمان که آرایش گر موهای پدر بزرگ را اصلاح می کند، هر زمان که پدر به کودک می گوید: گوجه سبز نخور، در تمامی این سال ها، یک مادربزررگ در کنج اتاق ایستاده است. او، با ذهنی پریشان خیال، به دنبال همه ی آیندگان و رونده گان است. در همه ی این سال ها مادربزرگ آوازی را با خود زمزمه می کند.