شرافت به ترجمه ناصر حسنی نشر کاریز
این رمان که اثر نویسنده معروف و پرفروش ترکی الیف شافاک است، به روایت داستان حماسی خانواده، عشق و سو تفاهم هایی می پردازد که سرنوشت دو دختر دو قلو را که در یک روستای کرد نشین به دنیا آمده اند، دست خوش تغییر می کند. در حالی که جمیله تصمیم می گیرد تا یک ماما شود، خواهر او به دنیال شوهر ترکیه ای اش به لندن سفر می کند، جایی که آن ها فکر میکنند میتوانند برای خود و کودکشان زندگی شگفت انگیزی را رقم بزنند.
عشق سال های وبا به ترجمه فاطمه ابراهیمی نشر آزرمیدخت
عشق در سال های وبا به معنای واقعی کلمه یک داستان عاشقانه خوب است، که به جرات می توان گفت هر خواننده ای از مطالعه آن لذت خواهد برد. شیوه ی استفاده مارکز از زمان در این رمان بسیار زیبا است. مارکز ابتدا تصویری از حال را به شما نشان می دهد، بعد گذشته را مرور می کند و کم کم زمان را جلو می برد تا دوباره به زمان حال برسد و بعد به سمت آینده حرکت کند.
کافه سرای طاووس به ترجمه مرتضی عدالتی سردهایی نشر کاریز
کتاب در دو خط داستان جدا در سال های 1963 و 2001 سالی که کتاب نوشته شده تعریف میشود.
آثن فرستر دختری زیبا اما غیر قابل کنترل است و بعد از گذشتن دو سال از ازدواجش شایعه ها دوباره شروع میشوند. در سال 2001 دختر آثن فرستر، سوزانا پیکاک بعد فرار از ازدواج مشکل دارش، ارثیه ای از مادرش پیدا میکند که همان فروشگاه پیکاک است که در آنجا با دیوارهای هیجان انگیز و جادویی اش و روابط دوستانه ی جدید، وارد یک دوره ی تازه ای از زندگی اش میشود.
کتاب دختری با هفت اسم (داستان فرار دختری از کره شمالی)
فرار از کره شمالی نوشتۀ هیئون سئو لی، نگاهی فوقالعاده به زندگی در یکی از بیرحمترین و مخفی کارترین دیکتاتوریهای جهان و ماجرای مبارزه هراسآور یک زن برای فرار از دستگیری و رساندن خانوادهاش به آزادی است.
دختری با هفت اسم (The girl with seven names) در سال 2015 منتشر شد و خیلی زود جزو کتابهای پرفروش نیویورکتایمز قرار گرفت. همچنین در همان سال نامزد جایزه بهترین اتوبیوگرافی به انتخاب گودریدز شد.
هیئون سئو لی (Hyeonseo Lee) که کودکیاش در کره شمالی سپری میشد یکی از میلیونها نفری بود که در دام رژیم مخفی کار و ستمگر کمونیست روزگار میگذراندند. خانه کودکیاش در مرز چین او را در شرایطی فراتر از حدود کشور محصورش قرار میداد و وقتی قحطی دهه 1990 آمد او شروع به تفکر، پرسشگری و درک این نکته کرد که در سراسر عمرش شستشوی مغزی شده است. با توجه به میزان فقر و بیچارگی اطرافیانش متوجه شد که کشورش نمیتواند چنان که میگفتند «بهترین کشور روی زمین» باشد.