کتاب ببخش هر آنچه را نمی توانی فراموش کنی!
کارت های سه در پنج را از جیم گرفتم و شروع به نوشتن مواردی کردم که نیاز به بخشش داشت؛ هر مورد روی یک کارت. تمرکز بر آنچه بین قلب و مغزم برای اولین بار رخ داده بود، لازم بود… به خاطر آوردن اشخاص و آسیب های رسیده به من، همه را روی کارت ها نوشتم و بعد کارت ها را جدا کردم.
کارت ها را یکی یکی چیدم و با این کار توانستم تمام اتفاقاتی را که به طرز عمیقی در وجودم رخنه کرده بودند، به یاد بیاورم. جیم به من گفت آن ها را روی زمین در کنار هم بچینم و بعد به من یک دسته مکعب های قرمز رنگ بزرگ تر از کارت ها داد و گفت برای هر مورد خاص، بخشش داشته باشم. در نهایت با گذاشتن هر مکعب قرمز روی هر کارت، کار بخشش را انجام دادم. گاهی احساسات اجازه نمی دهد با دستورات الهی هماهنگ شویم. من هم به همین دلیل مکعب های قرمز را روی کارت ها گذاشتم تا عمل مقدس بخشش صورت گیرد. با این کار حس کردم مانند حضرت عیسی بخشش را انجام دادم، در حالی که قبلا فکر می کردم خیلی سخت یا حتی غیر ممکن است؛ اما عیسی مسیح این کار را برایم ممکن ساخت.
کتاب ماری آنتوانت
انقلابی که ناچار بود برای پیروز شدن قلب سلطنت، سینهی ملکه ای را که ضمناً سینهی یک زن و مادر هم بود، هدف قرار دهد.
در انقلاب فرانسه از هر ابزاری برای رسواکردن ماری آنتوانت استفاده شد تا او را به زیر تیغ گیوتین روانه کنند. ولی لحن گفتارها زمانی که یک بوربون در سال 1815 بار دیگر به سلطنت فرانسه رسید، به سرعت تغییرکرد و تصویر چهرهی ماری آنتوانت با هالهی مقدّس، مزیّن و تعابیر ستایشگرانه به عمل آمد.
امّا ماری آنتوانت نه آن زن مقدّس و بزرگ مورد ادّعای سلطنتطلبان بود و نه آن زن هرجایی که دادگاه انقلاب او را به مردم معرفی کرد. او صاحب یک شخصیّت معمولی ویژهی زنان عادی بود و لذا نمیتوان او را فوقالعّاده باهوش و یا بسیار کودن نامید، ولی تاریخ برای خلق یک تراژدی تکاندهنده هرگز نیازی به یک بازیگر اصلی به عنوان قهرمان نمایش خود ندارد.
یکی از این تراژدیها و یکی از زیباترین قهرمانبازیهای ناخواستهی تاریخ، همین تراژدی ماری آنتوانت است.