یک قدم مانده تا بهشت به ترجمه محدثه ابوالحسنی نشر نگاه آشنا
رویای من برای رسیدن به ابرها، چیز تازه ای نیست. از وقتی که به این جا مهاجرت کرده ایم، طیف مختلفی از این خواب ها را دیده ام. گاهی از درخت ها سقوط می کنم. گاهی حتی هنوز دستم به آخرین شاخه نرسیده، به پایین می افتم . بیشتر اوقات به جلو خم میشوم و فاصله ای تا رسیدن به آن ندارم، اما در هیچ کدام از این رویاها، دستم به ابرها نمی رسد. آن ها درست بالای سرم ، در لایه های ضخمی از ورقه های سفید توپر مواج، شناورند.انگار این را میدانم که در خواب هایم، گرفتن ابر به نشانه پرواز به سوی بهشت است. جایی که تا به حال ندیده ام، مگر دز خواب هایم. اصلا به امید رسیدن به بهشت بود که از این جا سر در آوردم.
خواندن این کتاب ممنوع به ترجمه فریبا شیخ الاسلامی نشر نگاه آشنا
ایمی آنی دختر محصلی است که هرگز بلند حرف نمیزند، خجالتی، قانون مدار و عاشق کتاب ایت. اما وقتی انجمن مدرسه کتاب مورد علاقه اش را از کتابخانه بر میدارند. دست از گوشه نشینی بر میدارد و در اعتراض به این که دیگران برای کتاب خواندن بچه ها تصمیم گرفته اند، دست به کارهایی می زند که با روحیاتش سازگار نیست...